تسلیت
و باز عاشقت شدم ... گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم: من رفتم ؛ باهات قهرم ، دیگه تموم!
" دیشب قصه ات را برای کسی گفتم "
نه چتر با خودت داشتی، نه روزنامه، نه چمدان
" عاشقت شدم "
چگونه باید میفهمیدم مسافری؟؟
دیگه دوستت ندارم …..
وچقدر دلم میخواهد بشنوم: کجا بچه لوس !؟ غلط میکنی که میری …..
مگه دست خودته ؟ رفتن به این راحتی نیست !
اما …. نمیدانم چه حکمتیست که آدمی
همیشه اینجور وقتها میشنود : به جهنم … !!!
نظرات شما عزیزان: